چون نوبت وجود به ابدان ما رسید
این کار ز آفرینش آدم شد ابتدا
پروردگار سوی ملائک خطاب کرد:
خواهم یکی خلیفه کنم در زمین به پا
گفتند ای علیم حکیم بزرگوار
تسبیح میکنیم تو را صبح و شام ما
در خلق آدم است چه حکمت که در زمین
کارش به جز فساد نه و ریزش دما
گفتا که اعتراض، شما را نمیرسد
جز ما خبر ندارد از اسرار کار ما
مشتی ز خاک سوی من آرید از زمین
تا ز آب و گل کنم جسد آدمی به پا
رفتند سوی خاک و ربودند از آن کفی
با گیر و دار و محنت و با چند ماجرا
کردش به دست خویش چهل صبحدم خمیر
تا قابل حیات شد و مسکن قوا
قالب چو شد تمام و در او نفخ روح شد
زد عطسهای و گفت: لک الحمد ربنا!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.