چون نوبت وجود به ابدان ما رسید
این کار ز آفرینش آدم شد ابتدا
پروردگار سوی ملائک خطاب کرد:
خواهم یکی خلیفه کنم در زمین به پا
گفتند ای علیم حکیم بزرگوار
تسبیح میکنیم تو را صبح و شام ما
در خلق آدم است چه حکمت که در زمین
کارش به جز فساد نه و ریزش دما
گفتا که اعتراض، شما را نمیرسد
جز ما خبر ندارد از اسرار کار ما
مشتی ز خاک سوی من آرید از زمین
تا ز آب و گل کنم جسد آدمی به پا
رفتند سوی خاک و ربودند از آن کفی
با گیر و دار و محنت و با چند ماجرا
کردش به دست خویش چهل صبحدم خمیر
تا قابل حیات شد و مسکن قوا
قالب چو شد تمام و در او نفخ روح شد
زد عطسهای و گفت: لک الحمد ربنا!