در کف پیاله دوش درآمد نگار من
کز عمر خویش بهره برد از بهار من
میداد و میگرفت و درآمد ببر مرا
شد ساعتی قرار دل بیقرار من
گفتا بطنز دین و دل و عقل و هوش کو
در کلبهٔ تو چیست ز بهر نثار من
گفتم که جان نشاید در پایت افکنم
دل خود بر تو آمد و برد اختیار من
سر خود چکار آید و تن را چه اعتبار
از عقل و هوش لاف زدن هست عار من
عقلم توئی و هوش توئی جان و دل توئی
غیر از تو هیچ نیست مرا ای نگار من
غیر از تو کس ندارم و غیر از تو نیست کس
محصول عمر من توئی و کار و بار من
مستی ز تو خمار ز تو جام و باده تو
مستم تو کردهٔ و توئی میگسار من
معذور دار واعظ و از من بدار دست
کز من گرفت ساقی من اختیار من
خون هزار زاهد خودبین خشک ریخت
تیغیست فیض این سخن آبدار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و وابستگی خود به معشوق اشاره میکند. او از لحظهای که معشوقش در پیاله آمده، میگوید و به تأثیر عمیق او بر زندگی و دل خود اشاره میکند. شاعر میگوید که هیچ چیزی جز عشق به معشوق برایش مهم نیست و او را عقل و جان خود میداند. همچنین به مستی ناشی از عشق و تأثیرات آن بر زندگیاش پرداخته و از واعظان میخواهد که او را قضاوت نکنند. در پایان، شاعر از این میگوید که همه چیز در زندگیاش به معشوقش وابسته است و این عشق اساس وجود اوست.
هوش مصنوعی: دیشب معشوقهام در کاسهای طلا ظاهر شد، او که از زندگیام از بهار جوانیام بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی از تجربهای سخن میگوید که در آن به تبادل احساسات و لحظات گذرا پرداخته است. او به نوعی آرامش موقتی اشاره میکند که برای دل آرام و بیقرارش ایجاد شده است. این احساسات و تجربیات چون بارانی ناگهانی میبارند و او را برای مدتی از بیقراری و آشفتگی دور میکنند.
هوش مصنوعی: او میگوید که چه چیزی از دین، دل، عقل و هوش در کلبهٔ تو وجود دارد که برای نثار من است؟
هوش مصنوعی: گفتم که نمیتوانم جانم را به پای تو بیفکنم، اما دل خود را به تو تقدیم کردم و تو اختیار من را به دست خود گرفتی.
هوش مصنوعی: انسان باید به درون خود توجه کند و به ارزش واقعی خود پی ببرد. غرور و ادعای عقل و هوش، ارزشی ندارد و باعث خجالت او میشود.
هوش مصنوعی: عقل و هوش من از توست و تو جان و دل منی. جز تو هیچ چیز دیگری برایم وجود ندارد، ای معشوق من.
هوش مصنوعی: جز تو هیچ کس دیگری ندارم و هیچ کس غیر از تو وجود ندارد. ثمره زندگی من تویی و همه فعالیتها و مشغولیات من به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: من مستیام از توست، حال و هوایم به خاطر توست. جام و نوشیدنیام از توست، و تو باعث مستی من شدهای. تویی که مایه خوشی و سرور منی.
هوش مصنوعی: از واعظ برندار دستانت را و مرا ببخش، چرا که من از ساقی خود اختیار را گرفتهام.
هوش مصنوعی: خون هزار زاهد خودپرست به خاطر این سخن پربار من بر روی زمین ریخته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
وز تیر ماه تیرهتر آمد بهار من؟
چون بنگری که شست بدادی به طمع شش
نوحه کنی که وای گل و وای خار من
چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش
[...]
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
[...]
بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من
جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
[...]
تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من
شوریده گشت چون سر زلف تو کار من
بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار
زان بی قرار زلف ربودی قرار من
تو جفت دیگری شدی و درد جفت من
[...]
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بیکار نیستم که مرا عشق اوست کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.