من تاب فراق تو ندارم
نقش تو بسینه مینگارم
باشد روزی رخت به بینم
تا جان بلقای تو سپارم
شد در رگ و ریشه تیر عشقت
از هم بگسست پود و تارم
از بادهٔ آن دو چشم مستت
گه سر خوش و گاه در خمارم
وز بوی دو زلف عنبرینت
آشفته و مست و بیقرارم
وز لعل لب شکر فروشت
تلخ است مذاق انتظارم
جز وصل تو مقصدی ندارم
جز یاد تو مونسی ندارم
دیریست که در سر من این هست
کاندر قدم تو جان سپارم
لطفی لطفی که سوخت جانم
رحمی رحمی که سخت زارم
باران کرم ببار بر فیض
آبی آور بروی کارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت از دوری محبوبش رنج میبرد و عشق او را همچون تیری در رگ و ریشهاش میداند. او نگران است که نمیتواند بدون وصال محبوب زندگی کند و در انتظار دیدن اوست. شاعر از حالتی بین شادابی و غم، به خاطر چشمها و زلفهای محبوبش، دچار اختلال روحی شده و به تلخی انتظار اشاره میکند. او نهایتاً تنها هدف و آرزویش را وصل به محبوبش میداند و از خدای خود درخواست رحمت و کمک دارد تا بتواند به معشوقش نزدیک شود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم دوری تو را تحمل کنم و تصویر تو را بر روی قلبم نقش میزنم.
هوش مصنوعی: من امیدوارم روزی تو را ببینم تا بتوانم جانم را در عشق تو فدای تو کنم.
هوش مصنوعی: عشق تو به عمق وجودم نفوذ کرده و تمام تار و پود زندگیام را از هم گسسته است.
هوش مصنوعی: از شراب چشمان زیبایت گاهی سرشار از شادیام و گاهی در حالت افسردگی و غم.
هوش مصنوعی: از عطر دو زلف خوشبوی تو به شدت هیجانزده و بیتاب و سرگشتهام.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی احساس تلخی را نسبت به انتظار و آرزوها بیان میکند. گویا شخص از دیدن زیباییها و لذتها همچون لعل لبهای معشوق، احساس حرمان و تلخی میکند و مزهئی تلخ از انتظارش دارد. این متنی از تضاد بین زیبایی و تلخی درون اوست که به خاطر دوری یا عدم رسیدن به مطلوبش ذوقش تلخ میشود.
هوش مصنوعی: جز وصال تو هدفی ندارم و جز یاد تو همدمی ندارم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در ذهنم این فکر است که در برابر تو جانم را فدای تو کنم.
هوش مصنوعی: مهر و محبت دیگری به من ببخش که جانم به خاطر آن به تنگ آمده است و رحمتی که در این حال سخت به من آسیب زده و باعث ناراحتیام شده است.
هوش مصنوعی: باران کرم ببار تا برکات و نعمتها بر من نازل شود و در کارهایم تاثیر بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
زیرا که به روزگار پیری
جز شکر تو نیست غمگسارم
جز گفتن شعر زهد و طاعت
[...]
از خواجه مظفر کریوه
امروز هزار شکر دارم
غافل نیم و یکان یکان من
بر خود شب و روز می شمارم
سر جمله آن به طبع و خاطر
[...]
الحق نه دروغ سخت زارم
تا فتنهٔ آن بت عیارم
من پار شراب وصل خوردم
امسال هنوز در خمارم
صاحب سر درد و رنج گشتم
[...]
سودا زده فراق یارم
بازیچه دست روزگارم
ناچیده گلی ز گلبن وصل
صد گونه نهاده هجر خارم
بی آنکه شراب وصل خوردم
[...]
زان دو لب چون عقیق یارم
از دیده همی عقیق بارم
کارست مرا عقیق باری
تا عشق عقیق اوست کارم
کردست سرشک من عقیقین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.