درین گلشن من بیدل به بوی یار میگردم
پی گنجی درین ویرانه همچون مار میگردم
سپهر عالم جانم طرار نقش امکانم
به گرد مرکز توحید چون پرگار میگردم
بلیگوی و بلاجویم قضا چوگان و من گویم
برای خود نمیپویم به حکم یار میگردم
بری زین باغ تا چینم هزاران جور میبینم
برای آن گل خودرو به گرد خار میگردم
نپیچم روی از تیرش نپرهیزم ز شمشیرش
سر از بهر فدا دارم پی این کار میگردم
قرار و صبر برد از من تمنای وصال او
هوای آشیان دارم که چون طیار میگردم
به نزد دوست خواهم شد برای تحفه مجلس
دُری شایسته میجویم درین بازار میگردم
دوای درد عاشق را مگر یابم نشان از کس
درین بازار در دکان هر عطار میگردم
نیاید بر منش رحمی طبیب عشق را هرچند
درین بازار عطاران من بیمار میگردم
قلندر نیستم گرچه در صورهٔ لیک در معنی
ورای عالم صورت قلندروار میگردم
عزیز هردو عالم میشوم چون خاک ره گردم
چو عزتجو شوم در هردو عالم خوار میگردم
جهان بر من شود حاکم چو او را دوست میدارم
برد فرمان من عالم چو زو بیزار میگردم
زنم بر عالم استغنا قناعت چون کنم پیشه
شوم محتاج هر ناکس چو بر دینار میگردم
به غفلت عمر خواهد رفت بس کن گفتوگو ای فیض
چو از دستم نیامد کار بر گفتار میگردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جستجوی محبت و وصال معشوق سخن میگوید. او با استعارههای مختلف به توصیف حال و روز خود میپردازد و نشان میدهد که چطور در پی یار و گنجی معنوی در این ویرانه به دنبالش میگردد. شاعر به تمایز بین ظاهر و باطن اشاره میکند و میگوید که اگرچه ظاهرش عادی است، در باطن مانند یک عارف رفتار میکند. او به عشق و درد عاشقی اشاره میکند و از تلاشهایی که برای رسیدن به معشوق انجام میدهد، میگوید. در نهایت، او بر ضرورت پرهیز از غفلت و اهمیت زمان تأکید میکند و نشان میدهد که در جستجوی حقیقت و عشق، حتی در سختیها ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: در این باغ من بیخبر از درد و رنج، به دنبال عشق و یاد محبوبم هستم و مانند مار در این ویرانه به جستوجوی گنجی میگردم.
هوش مصنوعی: در آسمان عالم، روح من شبیه نقشی از امکان است که به دور مرکز یگانگی میچرخد مانند پرگار.
هوش مصنوعی: بلهگو هستم و بدنبال بلا و سختی میگردم. قضا و قدر برای من مانند چوب بازی است و من برای خودم به دنبال چیزی نمیگردم، بلکه بر اساس خواسته یار حرکت میکنم.
هوش مصنوعی: برای چیدن گلها از این باغ، هزاران شکل و رنگ را میبینم و برای آن گل وحشی، دور خارها میچرخم.
هوش مصنوعی: من از تیر و شمشیر او نمیهراسم و پشت به او نمیکنم. برای این کار، جانم را هم فدای او میکنم و در پی او میگردم.
هوش مصنوعی: عشق و انتظار دیدار او باعث شده که آرامش و صبرم را از دست بدهم. در دل میخواهم که جایی امن و آرام داشته باشم، اما مانند پرندهای هستم که در آسمان پرواز میکند و نمیتواند به آشیان خود برگردد.
هوش مصنوعی: به دیدار دوست میروم و برای او هدیهای باارزش و مناسب میخواهم. در این بازار به دنبال آن میگردم.
هوش مصنوعی: در این بازار پر از محافل عاشقانه، به دنبال درمانی برای دردهایم هستم و با هر عطاری که میرسم، کوچکی از نشانهای از کسی را جستجو میکنم.
هوش مصنوعی: در این بازار عطاران، هرچند که نیازمند و بیمار عشق هستم، نمیتوانم رحم و لطفی از طبیب عشق دریافت کنم.
هوش مصنوعی: من خود را قلندر نمیدانم، هرچند که در ظاهر مانند آنها به نظر میرسم، اما در دل و معنا فراتر از دنیای ظاهری و شکلها، به دنبال حقیقت و معرفت میگردم.
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال شرافت و مقام هستم، در هر دو دنیا عزیز و محترم میشوم، اما اگر به خاک پای دیگران تبدیل شوم و خود را humble کنم، در آن صورت در هر دو دنیا بیارزش و خوار میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی که من دوستش دارم، جهان به من سلطه پیدا میکند؛ اما زمانی که از او بیزار شوم، همه چیز بر من دشوار میشود.
هوش مصنوعی: من به دنیای بینیازی و قناعت میپردازم، اما اگر به دنبال پول بروم، در واقع خود را به احتیاج هر انسان بیمقدار درمیآورم.
هوش مصنوعی: عمر انسان به سرعت سپری میشود، بنابراین بهتر است که از بحث و جدل دست بکشیم. وقتی نتوانستم کارهایم را به درستی انجام دهم، به گفت و گو و صحبت کردن مشغول میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می گردم
مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن
برای خوشه خرما به گرد خار می گردم
نه آن خرما که چون خوردی شود بلغم کند صفرا
[...]
نگارا گرد کوی تو اگر بسیار می گردم
چو بلبل صد نوا دارم که در گلزار می گردم
تو قطب دایره رویی ومن در مرکز عشقت
سری بر نقطه بریک پای چون پرگار می گردم
بدان گیسو که صد چون من سراندر دام او دارد
[...]
شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم
به بوی یوسفی برگرد این بازار می گردم
چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم
که بر گرد سر هر نقطه چون پرگار می گردم
خدا این طفل را ببخشد خواب آسایش
[...]
من دیوانه گرد هر پریرخسار میگردم
به بوی آن گل خود رو دین گلزار میگردم
جهان را سربهسر مست از می توحید میبینم
گهی کز بادهٔ غفلت دمی هشیار میگردم
طواف کعبه گر حاجی کند یک بار در عمری
[...]
نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار میگردم
بهار فرصت رنگم به گرد یار میگردم
قضا چون مردمک جمعیت حالم نمیخواهد
تحیر مرکزی دارم که با پرگار میگردم
حیا کو تا زند آبی غبار هرزه تازم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.