گنجور

 
فیض کاشانی

من هماندم که با تو پیوستم

مهر از هرچه جز تو بگسستم

تا گشادم بکوی عشقت پای

رفت تقوی و دانش از دستم

بگسستم ز خویش و بیگانه

روز اول که با تو دل بستم

هیچ طرفی نبستم از عشقت

غیر ازین کو دو کون بگسستم

چونکه نتوانم از تو دل برداشت

بر جفای تو نیز دل بستم

ساغرم گر دهی و گر ندهی

که ز چشمان مست تو مستم

گفته بودی ز چیست خستگیش

خستگیهای چشم تو خستم

بسته تر شد ز پیچش زلفت

کو امید خلاص ازین شستم

فیض چون زلف تست کافر اگر

یکسر موی از غمت رستم

 
 
 
انوری

دوش در خواب دیو شهوت را

زیور دختری گسستستم

بی‌شک امروز شحنهٔ احداث

خواهد انصاف و من تهی‌دستم

جز به سعی تو دفع می‌ناید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
عطار

تو بلندی عظیم و من پستم

چکنم تا به تو رسد دستم

تا که سر زیر پای تو ننهم

نرسم بر چنان که خود هستم

تا چنین هستیی حجابم بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه