هر رنج که میرسد بجانم
از خود رسدم اگر بدانم
از هیچکسم شکایتی نیست
از خویش بخویش در فغانم
بر من ازمن غمست و محنت
از بود و نبود خود بجانم
درد دل من ز غیر من نیست
خود درد دل و بلای جانم
خود سد ره سلوک خویشم
خارم که بپای خود نهادم
خار پای خودم که با خود
یک گام شدن نمیتوانم
بار دوش خودم که بر خود
پیوسته چو با خودم گرانم
از خویش اگر خلاص گردم
آن کو در وهم ناید آنم
چون فیض ز خویش اگر رهیدم
فرمان ده هفت آسمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر چه این کبود طارم
پر گرد شده است باز و مغتم؟
زیرا که درو خزان به زر آب
بر دشت نبشت سبز مبرم
گشت آب پر از تم و کدر صاف
[...]
آمد رمضان بخیر مقدم
دیشب بسلام خان اعظم
جمشید زمان سکندر وقت
مقصود وجود نسل آدم
ای امر تو چون نفاذ تقدیر
[...]
مردان مهست سخت خرم
می نوش پیاپی و دمادم
از گردون طبع خاک پر تف
وز باران چشم ابر پر نم
بر دشت لباسهای رو نیست
[...]
ای چهرهٔ تو چراغ عالم
با دیدن تو کجا بود غم
شد خلد به روی تو سرایم
بی روی تو خلد شد جهنم
ای شمسهٔ نیکوان به خوبی
[...]
ای زرین نعل آهنین سم
ای سوسن گوش خیزران دم
ای باد صبا گرفته در گل
با آتش تو چو ساق هیزم
سیر تو به گرد خط ناورد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.