تو و آرام و پخته کاریها
من و خامی و بیقراریها
پرسشم گر به خاطرت گذرد
دل بیمار و جانسپاریها
غیر را روزهای عیش و طرب
من و شبهای تار و زاریها
بی نکویی چه بر سرش آمد
کو مراعات حقگذاریها
پای تا سر به مهر تو بستم
یاد ایام رستگاریها
شکوه بگذرام و بنالم زار
تا کند دوست غمگساریها
از در عجز و مسکنت آرم
بندگیها و اشکباریها
شاید از رحم در دلش آرد
آه آتشفشان و زاریها
شکوه از بخت و مهر او در دل
چه شد آرزم و شرمساریها
دعوی دوستی و عرض گله
روی سخت و امیدواریها
گفتی ای دلفکار از کهای
زار تو زار تو به زاریها
فیض را نیست غیر تو یاری
یاریش کن به حق یاریها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در خورنق ز نغز کاریها
داده با اوستاد یاریها
بعد ازین عجز و بیقراری ها
آمده در مقام زاریها
با وجود گناهکاریها
از تو دارم امیدواریها
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.