ای فدای عشق تو ایمان ما
وی هلاک عفو تو عصیان ما
گر کنی ایمان ما را تربیت
عشق گردد عاقبت ایمان ما
زآتش خوف تو آب دیدها
زآب حلمت آتش طغیان ما
ای بما آثار صنع تو بدید
وی تو پنهان در درون جان ما
ای تو هم آغاز و هم انجام خلق
وی تو هم پیدا و هم پنهان ما
گوشها را سمع و چشمانرا بصر
در دل و در جان ما ایمان ما
ای جمالت کعبهٔ ارباب شوق
وی کمالت قبلهٔ نقصان ما
عاجزیم از شکر نعمتهای تو
عجز ما بین بگذر از کفران ما
ای بدی از ما و نیکوئی زتو
آن خود کن پرده پوش آن ما
فیض را از فیض خود سیراب کن
ای بهشت و کوثر و رضوان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه گنه آمد ز جسم و جان ما
قسم تو صافی و دردی آن ما
چون بحق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو در بندان ما
تا تو از لب کرده ای درمان ما
آتشی افکنده ای در جان ما
نور چشم ما تو مردم زاده ای
یک شبی از لطف شو مهمان ما
در نیاید چشم بیدارش به خواب
[...]
هرچه خواهد می کند سلطان ما
دل برد جان بخشد آن جانان ما
دنیی و عقبی از آن و این و آن
ما از آن او و او هم ز آن ما
دردمندانیم و دردی می خوریم
[...]
کرده است از لطف خود یزدان ما
هر صفت چون گوی در چوگان ما
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.