گنجور

 
فیض کاشانی

ای در هوای وصل تو گسترده جان‌ها بال‌ها

تو در دل ما بوده‌ای در جستجو ما سال‌ها

ای از فروغ طلعتت تابی فتاده در جهان

وی از نهیب هیبتت درملک جان زلزال‌ها

ای ساکنان کوی تو مست از شراب بی‌خودی

وی عاشقان روی تو فارغ ز قیل و قال‌ها

سرها ز تو پُر غلغله جان‌ها ز تو پُر ولوله

تن‌ها ز تو در زلزله دل‌ها ز تو در حال‌ها

تن می‌کند از جان طرب جان دارد از جانان طرب

بر مقتضای روح‌ها جنبش کند تمثال‌ها

کردی تجلی بی‌نقاب تابان‌تر از صد آفتاب

ما را فکندی در حجاب از ابر استدلال‌ها

آثار خود کردی عیان در گلشن حسن بتان

تا سوی حسن بی‌نشان جان‌ها گشاید بال‌ها

دادی بتان را آب و رنگ در سینه دل مانند سنگ

در شستشان دام بلا از زلف و خط و خال‌ها

مارا ندادی صبر و تاب وز ما گرفتی رنگ و آب

وز بیدلان جستی حساب از ذره و مثقال‌ها

ای فیض بس کند زین انین، در صنع صانع را ببین

تا آن زمین کز این زمین افتد برون اثقال‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها

در حلقه سودای تو روحانیان را حال‌ها

در لا احب الآفلین پاکی ز صورت‌ها یقین

در دیده‌های غیب بین هر دم ز تو تمثال‌ها

افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون

[...]

صائب تبریزی

ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خال‌ها

تفصیل‌ها پنهان شده، در پردهٔ اجمال‌ها

پیشانی عفو ترا، پرچین نسازد جرم ما

آیینه کی بر هم خورد، از زشتی تمثال‌ها؟

با عقل گشتم هم‌سفر، یک کوچه راه از بی‌کسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیض کاشانی

هان رستخیز جان رسید شد در بدن زلزال‌ها

افکند تن اثقال‌ها بگشود جان را بال‌ها

افکند هر حامل چنین از هول زلزال زمین

گشتند مست اینچنین انداختند احمال‌ها

بی‌هوش شد هر مرضعه از شدت این واقعه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه