غرور خشکی زهد ار دماغ تر دارد
بیا که مستی ما نشأه دیگر دارد
بهشت و خلد و نعیمش کی التفات افتد
کسی که حسن رخ دوست در نظر دارد
بهشت یکطرف و عشق یک طرف چو نهند
غلام همت آنم که باده بر دارد
بسنگلاخ نگردیم همچو زاهد خشک
به بحر عشق در آئیم کان گهر دارد
نهال زهد اگر سدره گردد و طوبی
درخت عشق جمال حبیب بر دارد
ز زهد خشک لقای حبیب نتوان چید
درخت عشق بود آنکه این ثمر دارد
درا بحلقهٔ ما فیض و زهد را بگذار
که ذوق صحبت ما لذت دگر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد زهد خشک و غرور ناشی از آن میپردازد و بر اهمیت عشق و مستی روحی تاکید میکند. شاعر بیان میکند که بهشت و نعمتهای آن ارزش کمتری دارند نسبت به دیدن زیبایی محبوب. او به مقایسه عشق و زهد میپردازد و میگوید که عشق، گوهری ارزشمند دارد که زهد خشک هرگز نمیتواند به آن برسد. در نهایت، شاعر از خواننده میخواهد که از زهد و فیض خشک فاصله بگیرد و به لذت واقعی عشق و دوستی روی آورد.
هوش مصنوعی: غرور و خودپسندی ناشی از زهد و عبادت، مانند خشکی است که از رطوبت بیبهره است. بیایید با هم بررسی کنیم که حالتی از سرمستی و شوریدگی ما یک حال و هوای دیگری دارد.
هوش مصنوعی: بهشت و لذتهای آن برای کسی که زیبایی چهره محبوبش را در نظر دارد، اهمیت چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: بهشتی در یک سو و عشق در سوی دیگر قرار دارد. من آن کسی هستم که با ارادهام میتوانم بادهای را بالا ببرم.
هوش مصنوعی: ما مانند زاهدان خشک به دنیای بیروح نچسبیم و به سوی دریاى عشق برویم، زیرا در آنجا جواهرات واقعی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر درخت زهد به مقام و مرتبهای بلند برسد، درخت عشق، زیبایی محبوب را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: از زهد و عبادت سرد و خالی، نمیتوان به دیدار محبوب دست یافت؛ زیرا درخت عشق فقط از آن کسانی ثمر میدهد که حقیقتاً عشق را در وجود خود دارند.
هوش مصنوعی: در جمع ما، بهتر است از ملاحظهٔ زهد و تقوا بگذریم، زیرا لذت و خوشی که در گفتوگو با ما وجود دارد، حال و هوای دیگری دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوای دوست مرا در جهان سمر دارد
به هر دیار زمن قصه دیگر دارد
ز بوته دل رویم همی کند چون زر
ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد
ز بار انده هجران ضعیف قد تو را
[...]
امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
[...]
خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد
که کار من زغمش روی در خطر دارد
خبر ندارم در عشق او ز کار جهان
ولی جهان ز من و کار من خبر دارد
همه فسانه عالم مرا فرامش گشت
[...]
کس این کند که دل از یار خویش بردارد
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
[...]
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندی را
که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد
ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.