از دل هوای وصل تو کی میرود برون
کی نشئه از طبیعت می میرود برون
امشب ز شرم نالة زارم نفس نزد
این عقده کی ز خاطر نی میرود برون
گر باد دستی مژهام بشنود به خواب
دود از نهاد حاتم طی میرود برون
هر صبحدم ز خشکی افسردگان زهد
خون از دماغ شیشة می میرود برون
فیّاض را وداعکنان دید یار و گفت
مجنون این قبیله ز حی میرود برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.