گنجور

 
فیاض لاهیجی

یک عشوه از آن نرگس غمّاز ندیدیم

تا جان هدف ناوک صد ناز ندیدیم

در عهد تو دنبال رخ مهر فزایت

چشمی که به حسرت نبود باز ندیدیم

بی‌همنفسی بین که درین گلشن گیتی

در ناله فزودیم و همآواز ندیدیم

چون تیره نباشیم که در مشرق طالع

یک صبح گریبان ترا باز ندیدیم!

آن بال فرو ریخته مرغیم که هرگز

در طالع خود جلوة پرواز ندیدیم

امنیّت معمورة عشقست که در وی

قفل در خلوتکدة راز ندیدیم

عمریست که در حلقة این غمکده فیّاض

سازی به جز از نالة خود ساز ندیدیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode