گنجور

 
فیاض لاهیجی

در طور فنا وعدة دیدار شنیدیم

این مژده ز لعل لب دلدار شنیدیم

بی چشم درین نامه بسی مسئله خواندیم

بی‌گوش درین پرده بس اسرار شنیدیم

ای فلسفیان مژده که در میکدة عشق

بوی قدمی از در و دیوار شنیدیم

یک نغمة مستانه که بی‌پرده سرودیم

بس طعنه که از مردم هشیار شنیدیم

آزادگیی نیست چو پرواز به کامست

این زمزمه از مرغ گرفتار شنیدیم

از بادة تحقیق به جامی خبری نیست

این نکته زمستان خبردار شنیدیم

کس راه به سر منزل تقدیر ندارد

در مدرسه این مسئله بسیار شنیدیم

از ما خبر عشرت گلزار چه پرسی!

ما نام گل از گوشة دستار شنیدیم

آن حرف که منصور از آن بر سر دارست

موسی ز شجر، ما ز سر دار شنیدیم

رازی که ازل تا به ابد کس نشنیدست

از یک مژه بر هم زدن یار شنیدیم

طومار زبان هر چه ز بر داشت به تدریج

ما آن همه فیّاض به یک بار شنیدیم