خود را به ناز آن بت طنّاز دادهایم
صد ملک دل به غارت یک ناز دادهایم
در راه عشق عافیت از ما مجو که ما
انجام را به مژدة آغاز دادهایم
دل را که آشیانة طاووس آرزوست
از خار خار وسوسه پرواز دادهایم
در بزم شوق ساغر لبریز وصل را
صد ره گرفتهایم و دگر باز دادهایم
گو آشیان طمع ببر از ما کنون که ما
خود را به یادِ جلوة پرواز دادهایم
هر بلبل نظاره که آهنگ دل نداشت
از شاخ گلبن مژه پرواز دادهایم
تا بستهایم راه امل بر حریم دل
در سینه راه جلوة صد راز دادهایم
با ما نسازد ار فلک سفله، گو مساز
اکنون که تن به طالع ناساز دادهایم
با لذّت غمت که دو عالم در آن گمست
غمهای رفته را همه آواز دادهایم
تا از کدام پرده برآید نوای ما
گوشی به نغمهریزی این ساز دادهایم
فیّاض حشر مرده دلانست هر نفس
تا ما به نطق رخصت اعجاز دادهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما نقد را ز جمله به غماز داده ایم
در دام هر چه آمده پرواز داده ایم
بعد از هزار شکوه به غم دل نهند خلق
ما خویش را تسلی ز آغاز داده ایم
از بانگ طبل باز دل ما نمی رمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.