گنجور

 
فیاض لاهیجی

گاهی کمان ناله به خمیازه زه کنم

گاهی کمند آه گره بر گره کنم

سیرت ندیده، بخت مرا از تو دور کرد

این داغ را به مرهم وصل که به کنم؟

شب تا سحر به یاد سر زلف دلکشت

در گوشه‌ای نشینم و مشق گره کنم

تا عاشقم زمانه مرا دم نمی‌دهد

خود را مگر به بلهوسان مشتبه کنم

فیّاض کی بود که براندازِ شهر خویش

ترک اقامت دو سه درگشته دِه کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode