وقت آن شد کز لب دل گل کند تبخالهام
در غبار غم بجوشد گردباد نالهام
در بهاران خط او چشم آن دارم که باز
نیش حسرت تازه سازد داغ چندین سالهام
گر به تاراج غم او رفتهام پردور نیست
میبرد سیلاب خون پرگاله در پرگالهام
با سیهبختی بزاد و در میان خون نشست
سخت لازم پیشة عشقست داغ لالهام
من خود افتادم به دام عشق او فیّاض باز
گو دمار از جان پر حسرت برآرد نالهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام
سبزه خوابیده در گلشن نماند از ناله ام
گردد از سرگشتگی دوران عیش من تمام
در بساط آفرینش شعله جواله ام
شد غبارم سرمه چشم غزالان و هنوز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.