گنجور

 
فیاض لاهیجی

شش جهت را در زدم جز حلقه کس بر در نبود

نه صدف را سینه کردم چاک، یک گوهر نبود

سیر آتش خانه‌ها کردم به بال شعله دوش

آنقدر گرمی که در دل بود در اخگر نبود

گردِ غم تا رُفته شد از سینه دل افسرده شد

پشت‌گرمی‌های آتش جز به خاکستر نبود

ذوق بی‌بال و پری‌ها کار ما را خام کرد

ورنه در بزمش دل از پروانه‌ای کمتر نبود

جلوة پرواز، زنجیرست بی‌دیدار گل

بلبلان را بی تو دامن همچو بال و پر نبود

قسمت ما یک دو ساغر خون دل در شیشه داشت

ورنه شمشیر ترا تقصیر در جوهر نبود

سوزش دل دوش روی اشک ما را سرخ داشت

پیش ازین فیّاض تابی اندرین گوهر نبود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فضولی

تا مرا سودای شمع عارضت در سر نبود

سینه ام سوزان دلم صد پاره چشمم تر نبود

در گریبان دلم روزی که عشقت دست زد

هستیم را جز لباس نیستی در بر نبود

جان من روزی که شوق جوهر تیغ تو داشت

[...]

عرفی

تشته لب رفتم به جنت ، چشمهٔ کوثر نبود

شعله جو رفتم به دوزخ، مشت خاکستر نبود

از بهشت افسانه ها می رفت،کانجا دوش دل

رفت و دید آن ها که واعظ می سرود، اکثر نبود

هرگز از بهر پریدن، مرغ جان کوشش نکرد

[...]

فصیحی هروی

تا من آتش خانه بودم رسم خاکستر نبود

شعله را بدنامی دود دل اخگر نبود

دل مدام آواز مرغ آشنایی می‌شنید

چون قفس بشکست جز یک مشت بال و پر نبود

العطش می‌زد جگر غم دوزخش بر لب چکاند

[...]

کلیم

زیوری از داغ مرد عشق را بهتر نبود

کعبه دل را به از وی حلقه ای بر در نبود

فیض بخشی سربلندی آورد بنگر که شمع

تا دم آخر سرش بی زیور افسر نبود

با همه حیرانی و سرگشتگی از جذب شوق

[...]

میرزا حبیب خراسانی

یاد آنروزیکه کس را ره در این محضر نبود

ما و دل بودیم و غیر از ما کسی دیگر نبود

آشنا با لعل دلجوی تو هر شب تا سحر

وقت مستی جز لب ما و لب ساغر نبود

در خم زلف گرهگیر تو چون بند و شکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه