گنجور

 
فیاض لاهیجی

شش جهت را در زدم جز حلقه کس بر در نبود

نه صدف را سینه کردم چاک، یک گوهر نبود

سیر آتش خانه‌ها کردم به بال شعله دوش

آنقدر گرمی که در دل بود در اخگر نبود

گردِ غم تا رُفته شد از سینه دل افسرده شد

پشت‌گرمی‌های آتش جز به خاکستر نبود

ذوق بی‌بال و پری‌ها کار ما را خام کرد

ورنه در بزمش دل از پروانه‌ای کمتر نبود

جلوة پرواز، زنجیرست بی‌دیدار گل

بلبلان را بی تو دامن همچو بال و پر نبود

قسمت ما یک دو ساغر خون دل در شیشه داشت

ورنه شمشیر ترا تقصیر در جوهر نبود

سوزش دل دوش روی اشک ما را سرخ داشت

پیش ازین فیّاض تابی اندرین گوهر نبود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode