معاندان که سخن ناشنوده میگویند
نگفته میشنوند و نبوده میگویند
دروغْ لافیِ بیدار طالعان چه بلاست
که فارغند و ز بخت غنوده میگویند
ز لاف مهر خجل نیستند بلهوسان
نکشته تخم، حدیث دروده میگویند
به حرف اهل دل انگشت رد منه زنهار
که این گروه سخن آزموده میگویند
ببزم فخر ز عرض هنر تهیدستان
حدیث سلسله وحرف دوده میگویند
ببزم سینهام این خوش تبسّمانِ نگاه
حدیث جوهرِالماسِ سوده میگویند
ز صاف آینگی طوطیان هندِ خطت
سخن ز زنگ تکلّف ز دوده میگویند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.