گنجور

 
فیاض لاهیجی

ویرانه دلی دان که محبّت نپذیرد

آباد خرابی که عمارت نپذیرد

ذوقی ندهد دل که غم عشق ندارد

پژمرده چو شد غنچه طراوت نپذیرد

هر سنگ که از جنس دل تست به سختی

سازند گرش آینه صورت نپذیرد

گر نگذرمت هیچ به خاطر چه شکایت

آیینة خورشید کدورت نپذیرد

تأثیر مجو از نفس سرد ریایی

کاین نالة بی‌درد سرایت نپذیرد

از زهد و ریاضت چه اثر طینت بد را

ذات نجس العین طهارت نپذیرد

فیّاض بکش دست غم از تربیت دل

کاین شوره زمین هیچ عمارت نپذیرد