گنجور

 
فیاض لاهیجی

گفتمش صد بار و ترک صحبت دشمن نکرد

طفل بازیگوش من گوشی گوشی به حرف من نکرد

ذوق پیراهن دریدن را به کام دل ندید

هر که را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد

عاشقان را تیره‌بختی سایة بال هماست

زان سبب خاکسترم جز جای در گلخن نکرد

سال‌ها بیهوده چون شمع قرار بیکسان

سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد

مهربانی‌های او فیّاض در خونم نشاند

آنچه با من کرد او از دوستی دشمن نکرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

چیست از احسان که خورشید کرم با من نکرد

هرچه از احسان تو نامش دانی او، احسن نکرد

از نشیب چاه آزم بر سپهر ماه برد

رستم توران گشای این لطف، با بیژن نکرد

آفرین باد، آفرین، بر خسرو مغرب که خصم

[...]

کلیم

تا تو رفتی جان دگر آمیزشی با تن نکرد

عکس در آئینه بیصورت دمی مسکن نکرد

پاک طینت با گرانان سازگاری می کند

آب آهنگ جدائی هرگز از آهن نکرد

مفلسان را کس نمی خواهد، زمینا کن قیاس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه