گنجور

 
فیاض لاهیجی

با یاد تو کونین فراموش توان کرد

گر ز هر دهی باده صفت نوش توان کرد

حیف است که در گردن حور افکندش کس

دستی که به یاد تو در آغوش توان کرد

شکرانة این لطف که در یاد تو هستیم

هر چند کنی جور فراموش توان کرد

پوشیدن مژگان نشود مانع اشکم

این شعله چنان نیست که خس پوش توان کرد

فیّاض مزن آب که این شعله به جانم

نوعی نگرفتست که خاموش توان کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

مه را اگر از مشک زره پوش توان کرد

تشبیه بدان زلف و بنا گوش توان کرد

چون شکّر شیرین بشکر خنده درآری

جان برخی آن لعل گهر پوش توان کرد

می تلخ نباشد چو ز دست تو ستانند

[...]

جهان ملک خاتون

تا چند دل از هجر تو بیهوش توان کرد

زهر شب هجران رخت نوش توان کرد

آتش چه زنی از رخ خود در من از این بیش

بر آتش هجران تو سر پوش توان کرد

یکباره بکش تا برهم از غم هجران

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه