به آن قد سرفرازی میتوان کرد
به آن رخ عشقبازی میتوان کرد
به آن نازی که بر خود چید حسنت
به عالم بینیازی میتوان کرد
به رویت هر که زلفت دید دانست
که با خورشید بازی میتوان کرد
چو دل بردی ز دست بیقراران
گهی هم دلنوازی میتوان کرد
تظلّم میکند بیچارگیها
که گاهی چاره سازی میتوان کرد
جفا بس ای فلک کز یک شرر آه
هزار انجم گدازی میتوان کرد
چه لازم کوتهی ای بختِ فیّاض
چو زلف غم درازی میتوان کرد