گنجور

 
فیاض لاهیجی

الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها

که اقبال تو آسان کرد بر ما حلّ مشکل‌ها

الا ای کعبة مقصود رخ بنما که تا عمری

درین وادی به امید تو پیمودیم منزل‌ها

ره گم کرده چون یابم کزین جمّازه آرایان

به گوشم مختلف می‌آید آواز زلازل‌ها

مگر تقدیر شد یارب که کشتی‌های مشتاقان

ازین گرداب‌ها هرگز نبیند روی ساحل‌ها

ره پست و بلندی دارد این وادی خبر دارم

سبک بندید ای جمّازه‌داران بار محمل‌ها

چنان افتاده بارو خر گرانباران دانش را

که تا روز جزا بیرون نمی‌آیند ازین گل‌ها

به پای جسم نتوان رفت ره فیّاض امدادی

که بار از دوش برداریم و بربندیم بر دل‌ها