فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها

که اقبال تو آسان کرد بر ما حلّ مشکل‌ها

الا ای کعبة مقصود رخ بنما که تا عمری

درین وادی به امید تو پیمودیم منزل‌ها

۳

ره گم کرده چون یابم کزین جمّازه آرایان

به گوشم مختلف می‌آید آواز زلازل‌ها

مگر تقدیر شد یارب که کشتی‌های مشتاقان

ازین گرداب‌ها هرگز نبیند روی ساحل‌ها

ره پست و بلندی دارد این وادی خبر دارم

سبک بندید ای جمّازه‌داران بار محمل‌ها

۶

چنان افتاده بارو خر گرانباران دانش را

که تا روز جزا بیرون نمی‌آیند ازین گل‌ها

به پای جسم نتوان رفت ره فیّاض امدادی

که بار از دوش برداریم و بربندیم بر دل‌ها