الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها
که اقبال تو آسان کرد بر ما حلّ مشکلها
الا ای کعبة مقصود رخ بنما که تا عمری
درین وادی به امید تو پیمودیم منزلها
۳
ره گم کرده چون یابم کزین جمّازه آرایان
به گوشم مختلف میآید آواز زلازلها
مگر تقدیر شد یارب که کشتیهای مشتاقان
ازین گردابها هرگز نبیند روی ساحلها
ره پست و بلندی دارد این وادی خبر دارم
سبک بندید ای جمّازهداران بار محملها
۶
چنان افتاده بارو خر گرانباران دانش را
که تا روز جزا بیرون نمیآیند ازین گلها
به پای جسم نتوان رفت ره فیّاض امدادی
که بار از دوش برداریم و بربندیم بر دلها