گنجور

 
فیاض لاهیجی

لب شیرین تبسّم خندة سحرآفرین دارد

ز خوبی هر چه دارد نازنینم نازنین دارد

در آزار دل من ضبط خود کی می‌تواند کرد!

که از صد عاشق بی‌خان و مان زلفش همین دارد

شب دیجور کرد اظهار همچشمی او روزی

سر زلفش هنوز از ننگ این، چین بر جبین دارد

منم فرمانروای کشور دیوانگی اکنون

که نقش پای من این عرصه را زیر نگین دارد

نمی‌دانم چه می‌‌خواند به من فیّاض جادوگر

ولی می‌دانم امشب هر چه خواند آفرین دارد