در گلشن الست که نیرنگ برنداشت
هر گل که داشت بوی وفا رنگ برنداشت
جوش صلای عشق به هفت آسمان رسید
این شور را به غیر دل تنگ برنداشت
دل در بغل، به گرد دو عالم برآمدیم
یک کس به قصد شیشة ما سنگ برنداشت
در حیرتم ز بلبل تصویر از آنکه بود
لبریزِ ناله عمری و آهنگ برنداشت
میخواست پا به سنگ نیاید رونده را
راه دراز عشق که فرسنگ برنداشت
تردامنی ز جبهة دل نور غم برد
آیینهام ز کثرت غم زنگ برنداشت
ابرام صلح را به چه هموار کرده بود
نازک دلت که چاشنی جنگ برنداشت
فیّاض چون نبود لغتدان حرف عشق
همراه خویش بهر چه فرهنگ برنداشت!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت
این سیل هرگز از ره من سنگ برنداشت
از بس فشرد گریه بیدادگر مرا
ناخن ز کاوش دل من رنگ برنداشت
اوقات خود ز مشق پریشان سیاه کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.