گنجور

 
فیاض لاهیجی

از هستی تو عالم دیوانه پر شدست

در خانه نیستی وز تو خانه پر شدست

عالم فشرده‌اند که آدم سرشته‌اند

خم‌ها تهی شدست که پیمانه پر شدست

کردم ز صد در از پی دل التماس غم

تا خوشه خوشه خرمن این دانه پر شدست

محرومیم چسان نفزاید ز مجلسی

کز آشنا تهی وز بیگانه پر شدست!

یک عشوه بیش نیست که دل‌های خلق ازو

هر یک به عشوه‌های جداگانه پر شدست

شمع که بر فروخت درین انجمن که باز

مجلس ز جلوه پر پروانه پر شدست!