سودای تو از جان وفاکیش نرفتست
داغت ز دل بیهدهاندیش نرفتست
سیلاب فنا گر برد اسباب دو عالم
چیزی به در از کیسة درویش نرفتست
زاهد نکند ترک جگرکاوی مستان
حق برطرف اوست که از خویش نرفتست
سعی همه تا منزل یأس است درین راه
زین مرحله یک گام کسی پیش نرفتست
فیّاض مزن نیش دگر بس که هنوزم
از کام جگر لذّت آن نیش نرفتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.