گنجور

 
فیاض لاهیجی

چون بر سر راه عدم است آنچه وجود است

نابود جهان را همه انگار که بودست

برهم زده‌آم خشک و تر هر دو جهان را

آتش به میان نیست عزیزان همه دودست

کس ره به سراپردة تقدیر ندارد

این قفل فروبسته به کس در نگشودست

دیریست که در عشق تو محروم جهانم

مشتاب به قتل من دل خسته که زودست

فیّاض درین نشئه کسی بی المی نیست

از سیلی محنت بدن چرخ کبودست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode