فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۱۵۷ سحر دل خود به خود فریاد می کرد از این فریاد خاطر شاد می کرد سراپا شمع سان می سوخت فایز مگر عهد جوانی یاد می کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، سحر به طور طبیعی و ناخودآگاه احساساتش را فریاد میزند و این فریاد برایش شادی به ارمغان میآورد. شاعر از سوختن شمعی میگوید که در واقع نمادی از جوانی و عشق است و به یادآوری عهد و وعدههای جوانی در این حالت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در صبح، دل من به طور طبیعی فریاد میزد و این فریاد، خاطرم را شاد میکرد.
هوش مصنوعی: فایز همچون شمعی در حال سوختن بود، اما به یاد ایام جوانیاش میافتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهانافروز هرمز داد میکرد
به داد خود جهان آباد میکرد
سراسیمه شد و فریاد میکرد
که از دارم چرا آزاد میکرد
گه از هجر گذشته یاد می کرد
به وصلش خاطر خود شاد می کرد
دلش هر گه ز شیرین یاد می کرد
به شکر خاطر خود شاد می کرد
در آن شب ناله و فریاد می کرد
ز بیدادش دمادم داد می کرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.