شناخت ذوق بهار آنکه گل به دامان ریخت
چو چید از جگر لاله داغ بر جان ریخت
ز بیمروتی ابر این چمن سوزم
که بر من آتش و بر خار و خس گلستان ریخت
چه ناامیدی در خواب دیده آمد دوش
که جای اشک همه شب نگه ز مژگان ریخت
چه چشم بد دگر این روزگار برهم زد
که دسته دسته مرا نیش بر رگ جان ریخت
کسی ز تشنگی راه کعبه ایمن شد
که خونش از مژه هم در سر بیابان ریخت
نظر ز داغ جگر یافت دیدهام کامشب
ز نیم قطره سرشک آبروی طوفان ریخت
ز بیم صاحب گلشن سحر فصیحی چید
ز جیب لاله و گل چاک در گریبان ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.