چندم ای اشک به تاراج محبت خیزی
پی خونریزی ارباب ملامت خیزی
ای اجل بر سر بالین من آیی ترسم
که به امید نشینی و به حسرت خیزی
پای دل بوسم و گویم که مبادا در حشر
تا که از زخم ملامت به سلامت خیزی
تو پس زانوی رشک ای دل و او پهلوی غیر
نشود گر تو ازین حلقه صحبت خیزی
نشئهی درد فصیحی به دلت باد حرام
از غم آباد بلا گر به سلامت خیزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.