ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم
مردم زتو وزین قبل از شادی فردم
تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد
دردی نشناسم که به صد باره نخوردم
از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم
امروز درین بتکده از آب به دردم
گویند کز آتش تبش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم بادم سردم
یا دوست بگشتی تو از آن حال که بودی
من روزی ازین درد به صدبار بگردم
گه بامژه ترم گه بالب خشکم
گه با دل پرخونم گه با رخ زردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز ز شوقت همه سوز و همه دردم
نادیده رخت زین سر کو بازنگردم
بیهوده بود هر غم و دردی که نه عشق است
هرگز من بیدل غم بیهوده نخوردم
از گونه زردم زندم چهره اگر اشک
[...]
هر چند که خود دل ببلای تو سپردم
رحمی بکن ای ظالم بد مهر که مردم
سیل ستمت عاقبت از جای مرا برد
هر چند که در کوی وفا پای فشردم
مسکین من سر گشته که در وادی امید
[...]
دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم
خاکم به سر ای وایکه جان رفت و نمردم
جان سختی صبرم چقدر لنگ بر آورد
کاین یک مژه ره جز به قیامت نسپردم
پایم ته سنگ آمد از افسردس دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.