ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم
مردم زتو وزین قبل از شادی فردم
تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد
دردی نشناسم که به صد باره نخوردم
از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم
امروز درین بتکده از آب به دردم
گویند کز آتش تبش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم بادم سردم
یا دوست بگشتی تو از آن حال که بودی
من روزی ازین درد به صدبار بگردم
گه بامژه ترم گه بالب خشکم
گه با دل پرخونم گه با رخ زردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و جدایی عشق بیان شده است. شاعر از احساس اندوه عمیقش بعد از رفتن معشوق سخن میگوید و میگوید که از زمان رفتن او، همچون باغی پژمرده شده است. او به یاد وصل معشوقش دلتنگی میکند و از دردهایی که تجربه کرده میگوید. شاعر به وضعیت خود اشاره میکند که گاهی شاداب و گاهی آواره است، و این احساسهای متناقض را نتیجه جدایی از محبوبش میداند. در نهایت، او به ناچار از این درد دل میکند و نشان میدهد که چگونه جدایی، همواره بر روح و روانش تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: دوری تو باعث اندوه و غم من شده است و از زمان رفتن تو، حال و روزم خراب شده است. قبل از اینکه به روزهای شاد برسم، درد و رنجی عمیق را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به وصال تو نرسم، درد هجر تو را نمیشناسم. به هیچ دردی نمیرسد که من بارها آن را تجربه نکرده باشم.
هوش مصنوعی: چشم من امروز در این مکان مقدس تو را دید و این دیدن برای من مانند نوشیدن آب از سرچشمهای پاک و شفابخش بود.
هوش مصنوعی: میگویند که اگر کسی تب داشته باشد، باید گرم باشد. اما من، با اینکه از آتش غم رنج میبرم، احساس سردی میکنم.
هوش مصنوعی: یا دوست، آیا از آن حالت که بودی دور شدهای؟ من هم روزی از این درد به صد بار میگذرم.
هوش مصنوعی: در برخی مواقع حال و روزم تغییر میکند؛ گاهی شاداب و سرزندهام، گاهی غمگین و افسرده، یا با دل پر از درد و دردی کشیده، و گاهی هم چهرهام زرد و بیحال میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دیده چه دیدی ز من خسته که هر دم
از خون جگر سرخ کنی چهرهٔ زردم
درمانده به درمان دلم خلق دو عالم
و آگه نه طبیب من بیچاره ز دردم
هر شب به سر آیم چو باد صبا گِرد سرایت
[...]
امروز ز شوقت همه سوز و همه دردم
نادیده رخت زین سر کو بازنگردم
بیهوده بود هر غم و دردی که نه عشق است
هرگز من بیدل غم بیهوده نخوردم
از گونه زردم زندم چهره اگر اشک
[...]
هر چند که خود دل ببلای تو سپردم
رحمی بکن ای ظالم بد مهر که مردم
سیل ستمت عاقبت از جای مرا برد
هر چند که در کوی وفا پای فشردم
مسکین من سر گشته که در وادی امید
[...]
دلبر شد و من پا به دلِ سخت فشردم
خاکم به سر ایوای که جان رفت و نمردم
جانسختی صبرم چقدر لنگ برآورد
کاین یک مژهرَه جز به قیامت نسپردم
پایم ته سنگ آمد از افسردس دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.