شبی گذاشته ام دوش خوش به روی نگار
خوشا شبا که مرا دوش بود با رخ یار
شبی که اول آن شب شراب بود و سرود
میانه مستی و آخر امید بوس و کنار
نه شرم آنکه ز اول بکف نیاید دوست
نه بیم آنکه بآخر تباه گردد کار
میی بدست من اندر، چو مشکبوی گلاب
بتی بپیش من اندر ، چو تازه روی بهار
بتی که خانه بدو چون بهار بود و نبود
شگفت، ازیراکز بت کنند خانه بهار
بجعدش اندر سیصد هزار پیچ و گره
بجای هر گره او شکنج وحلقه هزار
بتی که چشم من از بس نگار چهره او
نگار خانه شد، ار چه پدید نیست نگار
ز حلقه های سیه زلفش ار بخواستمی
نماز بام زره کرده بودمی بسیار
برابر دو رخ او بداشتم می سرخ
ز شرم دو رخ او زرد گشت چون دینار
چو شب دو بهره گذشت، از دو گونه مست شدم
یکی ز باده و دیگر ز عشق باده گسار
نشان مستی در من پدید بود و بتم
همی نمود به چشم سیه نشان خمار
چو مست گشتم و لختی دو چشم من بغنود
ز خواب کرد مرا ماهروی من بیدار
بنرم نرم همی گفت روز روشن شد
اگر بخسبی ترسم که بگذرد گه بار
بشاد کامی شب را گذاشتی بر خیز
بخدمت ملک شرق روز را بگذار
مرا بخدمت خسرو همی فرستد دوست
که گویدم که چنین بت مخواه و دوست مدار؟
بروی ماند گفتار خوب آن مهروی
فریش روی بدان خوبی و بدان گفتار
بر من آن بت بازار نیکوان بشکست
کجا چنان بت باشد؟ که را بود بازار؟
گر او عزیزتر از دیده نیست در دل من
نعوذبالله نزدیک میر بادم خوار
امیر عادل باذل، محمد محمود
که حمد و محمدت آنجاست کو بود هموار
بلند نام همام از بلند نام گهر
بزرگوار امیر از بزرگوار تبار
سخاوت و کرمش را پدید نیست قیاس
فضایل وهنرش را پدید نیست شمار
ز نامور پدر آموخته ست فضل و هنر
چنانکه از گهر آموخته ست شیر شکار
کند بنوک سنان بند ملک دشمن سست
کند بنوک قلم سد مملکت ستوار
نظام مملکت آید ز جنبش قلمش
چنانکه دایره خیزد ز گردش پرگار
گر از کفایت گویی؟ چنوکه هست؟ بگو؟
ور از سخاوت گویی؟ چنو کجاست ؟ بیار؟
میان بخل و میان کف گشاده او
چو کوه روی کشیده ست جود او دیوار
شتاب شاهان باشد به گرد کردن زر
شتاب میر به خشنود کردن زوار
شهان خزانه نهند، او خزانه پردازد
نه زانکه دستگهش لاغرست و دخل نزار
ولیک آنچه در آرد ببخشد و بدهد
سخاوت این سان دارد ،کفایت این مقدار
اگر همی رسدی دست او بهمت او
کمینه بخشش او بدره بودی و قنطار
بکام و همت و نهمت رسیده گیرش دست
بدولت پدر و عون ایزد دادار
بنام ایزد شاهنشهیست روز افزون
امید خلق همیدون بدو گرفته قرار
بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت
بجای هر کس او را ایادی و کردار
چو روزکار بودکار چون نگار کند
بروزگار توان کرد کارها چو نگار
سیاه سنگی اندر میان سنگ کهی
بروزگار شود گوهری چو دانه نار
خدایگان جهان را ببر کشیدن او
عنایتیست که او را پدیدنیست کنار
فزوده شاه جهاندار در ولایت او
دو سه ولایت و هر یک توابعش بسیار
ترا نمایم سال دگر دگر شده حال
چنانکه گویی: احسنت! راست گفتی پار
امیرشاد و بدو بندگان او همه شاد
مخالفان همه باگرم وانده و تیمار
من ایستاده و شعری همی سرایم خوب
چنانکه کرد نباید بآخر استغفار
وگر ز راست ستغفار خواهد ایزد ما
من آن کنم که در او راست گفته ام اشعار
دروغ گفتم لیکن نه ناتوانی بود
که در نمایش فضلش نداشتم دیدار
چنانکه هست ندانستمش تمام ستود
جز این نبود مرا در دروغ دستگزار
دروغ گوید هر کس که گوید اندر فضل
چو شاه شرق و چنو خلق باشد از دیار
بروز معرکه زین پر دلی و پر جگریست
که یک سواره شود پیش لشکری جرار
بتیر در بر شیران ره پیاده کند
چنانکه در دل پیلان بنیزه راه سوار
همیشه تا دل آزاد مرد جای وفاست
چنانکه هست صدف جای لؤلؤ شهوار
امیر عالم عادل بکام خویش زیاد
ز بخت شاد و ز ملک و ز عمر برخوردار
گهی بتیغ ستاننده فراخ جهان
گهی بتیر گشاینده بلند حصار
نصیب او طرب و عیش زین مبارک عید
نصیب دشمن او: ویل و وای و ناله زار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد شب خوشی میافتد که با یار خود در آن شب شراب و سرود را تجربه کرده است. او به زیبایی و زلفهای بت زیبای خودش اشاره میکند و احساس شرم و مستی دوگانه را توصیف میکند. همچنین به شخصیت محمد محمود، امیر عادل، اشاره میکند و فضایل او را ستایش میکند، از جمله سخاوت، کرم، و قدرت در اداره مملکت. شاعر بر این باور است که این امیر همواره دستگیر بندگان خود است و باعث شادی مردم میشود. در پایان، شاعر به این نتیجه میرسد که در دنیا، انسانهای راستین و شجاع همیشه در صحنه حضور دارند و در نهایت، پیروزی از آن مردان بزرگ است.
هوش مصنوعی: شبی را سپری کردم با چهره زیبای محبوبم، چه شبهای دلپذیری که من با معشوقم سر کردم.
هوش مصنوعی: شبی که در ابتدای آن شراب و موسیقی بود، در میانهاش حال مستی داشتیم و در پایان شب به امید بوسه و نزدیکی بودیم.
هوش مصنوعی: نه از این خجالت که در آغاز محبت به دست نیامد و نه از این نگرانی که در پایان کار خراب شود.
هوش مصنوعی: در دست من جام می است که بوی خوش مشک را میدهد و معشوقی مثل گل سرخ در پیش من است، مانند زیباییهای تازه بهار.
هوش مصنوعی: خانهای که به زیبایی بهار است و نیست، جای تعجبی ندارد، زیرا که در هر گوشهاش از بهار نشانهای دیده میشود.
هوش مصنوعی: او در میان پیچیدگیها و گرههای بسیار، به جای هر گرهای هزاران چین و حلقه دارد.
هوش مصنوعی: چشمان من آنقدر مجذوب چهره او شدهاند که دیگر زیباییها در نظر من کمرنگ شدهاند، هرچند که او در واقع در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: اگر از حلقههای سیاه موی او میخواستیم، صبحها را در زرهای از عشق و زیبایی میگذرانیدم.
هوش مصنوعی: در برابر دو چهره او، من دچار شرم شدم و رنگم به شدت سرخ شد. چهرهام به خاطر شرم از او زرد شد، مثل رنگ دینار.
هوش مصنوعی: وقتی شب گذشت و به دو قسمت تقسیم شد، من از دو نوع حالت مست شدم؛ یکی به خاطر نوشیدن می و دیگری به خاطر عشق به آن کسی که شراب میدهد.
هوش مصنوعی: در من نشانههای مستی نمایان بود و محبوبم با چشمان تیرهاش حالت خماری را به نمایش میگذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی که مست شدم و لحظهای چشمانم به خواب رفت، محبوب زیبا روی من مرا بیدار کرد.
هوش مصنوعی: به آرامی میگوید: روز که روشن شده، اگر بخوابی، نگرانم که زمان از دستت برود.
هوش مصنوعی: خوشحال و شاداب به سراغ شب آمدهای، حالا آمادهای که به خدمت پادشاهی در شرق بروی و روز را به حال خود بگذاری.
هوش مصنوعی: دوست من مرا به خدمت شاه میفرستد تا به او بگویم که چنین معشوقی را نخواه و دوستی با او را فراموش کن.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره و کلام خوب آن دختر دلربا، همیشه در ذهنم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: آن معشوقه زیبا و دلربایی که در بازار عشق توجه همگان را جلب کرده بود، دل من را شکست. آیا میتوان به چنین زیبایی دست یافت؟ در این شرایط، آیا کسی دیگر هم در این بازار وجود دارد؟
هوش مصنوعی: اگر او برای من از جانم عزیزتر نیست، پس به دور از هر زشتی، مانند شخصی که در نظر دیگران بیارزش است، در وجود من نیز بیاعتبار خواهد بود.
هوش مصنوعی: امیر عادل و سخاوتمند، محمد محمود، که در آنجا ثنا و نام محمد وجود دارد، کجا میتوان یافت که همه چیز آسان و هموار است.
هوش مصنوعی: نام همام به خاطر نام بزرگ و با ارزش امیر، که خود از تبار بزرگی است، درخشان و بلند است.
هوش مصنوعی: بخشش و بزرگمنشی او را نمیتوان با دیگر فضایل و هنرهایش سنجید و مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: او از پدر نامور خود فضائل و هنرها را آموخته است، همانطور که شیر شکار توانسته است از جواهرات و گوهرها یاد بگیرد.
هوش مصنوعی: دستههای تیر در جنگ، قدرت دشمن را تضعیف میکند و قلم و نوشتار، پایههای استوار کشور را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: نظم و سامان کشور به وسیله نوشتار و قلم به وجود میآید، همانطور که دایره از حرکت و چرخش پرگار شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر صحبت از کفایت است، چه نشانهای دارد؟ بگوید کجاست؟ و اگر از سخاوت حرف بزنی، نشانهاش کجاست؟ آن را بیاورید!
هوش مصنوعی: در بین خست و بخشش، او مانند کوهی با اراده و استقامت است. generosity او همانند دیواری محکم و استوار است.
هوش مصنوعی: شاهان به سرعت در تلاشند تا طلا جمع کنند، در حالی که میران (دستاندرکاران) در تلاشند تا زائران را راضی نگه دارند.
هوش مصنوعی: شاهان گنجینهها را جمعآوری میکنند، اما او از حساب و کتابهایش میگذرد، زیرا موقعیتش ضعیف است و درآمدش اندک است.
هوش مصنوعی: اما آنچه او به دست میآورد و میبخشد، نشاندهنده چنین سخاوتی است که همین مقدار کافی است.
هوش مصنوعی: اگر تو به او برسیدی، دست او که به یاری تو هست، بسیار بخشنده است و مثل کیسهای پر از ثروت میباشد.
هوش مصنوعی: اگر به آرزوها و اهداف خود برسی، میتوانی با کمک مهر و لطف پدر و یاری خداوند زندگیات را شکل دهی و به موفقیت برسی.
هوش مصنوعی: به نام خداوندی که پادشاهی بزرگ و بینظیر است، روز به روز امید مردم بیشتر میشود و همه به او اتکا دارند و آرامش خود را از او میگیرند.
هوش مصنوعی: هر فردی با توجه به دیدگاه و تجربهاش، به گونهای متفاوت به عظمت و شخصیت او نگاه میکند و آن را درک میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که زمان کار فرا میرسد، کار باید انجام شود. همانطور که یک هنرمند با زیبایی به تصویر میکشد، با گذر زمان نیز میتوان کارهای مختلف را به خوبی انجام داد.
هوش مصنوعی: در میانهی سنگهای سیاه، سنگی وجود دارد که وقتی زمانش برسد، به جواهری درخشان مانند دانهای از انار تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: خداوندی که بر جهان حکمرانی میکند، جان گرفتن و زندگی بخشیدن به موجودات، لطف و عنایتی است که از جانب او به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: شاه جهانی در سرزمینهای خود، دو یا سه ولایت جدید تأسیس کرده است و هر یک از این ولایات، توابع زیادی دارد.
هوش مصنوعی: به تو میگویم در سال آینده، حال من به گونهای خواهد بود که گویی میگویی: آفرین! درست گفتی.
هوش مصنوعی: امیرشاد و خدمهاش همه خوشحال هستند، در حالی که دشمنان همه نگران و زحمت کشیدهاند.
هوش مصنوعی: من در حال نوشتن شعری هستم و به خوبی آن را انجام میدهم، ولی نباید فراموش کنم که ممکن است در پایان، نیاز به توبه داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر خداوند از من طلب آمرزش کند، من هم سخن راست و درست را بیان میکنم.
هوش مصنوعی: من دروغ گفتم، اما نه به خاطر ناتوانی، بلکه به این دلیل که نتوانستم شایستگی او را به خوبی نشان دهم.
هوش مصنوعی: من نتوانستم او را همانطور که هست بشناسم و تنها چیزی که از او درک کردم این بود که دروغی بیش نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید فضیلت مانند شاه شرق است، دروغ میگوید و این افراد از دیار خاصی هستند.
هوش مصنوعی: ظهور یک نبرد به خاطر شجاعت و دلدادگی کسی است که میتواند به تنهایی در برابر گروهی بزرگ بایستد.
هوش مصنوعی: به نحوی عمل کن که هرچند پیاده هستی، در میدان کارزار به آسانی با شیران روبهرو شوی، همانطور که وقتی به میدان میروی، پلنگان و فیلها را به راحتی زیر نظر داشته باشی.
هوش مصنوعی: دل آزاد مرد همیشه جایی برای وفا دارد، درست مانند اینکه صدف همیشه جای مروارید را دارد.
هوش مصنوعی: امیر عادل، به خاطر بخت خوبش و بهرهمندی از سرزمین و زندگی، از زندگیاش راضی و خوشنود است.
هوش مصنوعی: گاهی انسان مانند شمشیر زنی است که در پهنهای وسیع عمل میکند و گاهی هم همچون تیراندازی است که دیواری را میشکافد.
هوش مصنوعی: در این عید خوشحال و شادمانی نصیب او شده است، اما دشمنش در این ایام دچار درد و اندوه و ناله است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.