گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فرخی سیستانی

ای پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان

تندی و سنگدلی پیشه تست ای دل و جان

گر مثل گویم چشم تو بماند به دگر

هر زمان دست گرستن کنی و دست فغان

دوش باری چه سخن گفتم با تو صنما

که چنان تنگدل و تافته دل گشتی از آن

به حدیثی که رود بند بر ابرو چه زنی

همچو گنگان نتوان بست بیکبار دهان

تو غلام منی و خواجه خداوندمنست

نتوان با تو سخن گفتن و با خواجه توان

خواجه سید ابوبکر حصیری که بدو

شادمانست شب و روز خداوند جهان

آفتاب ادبا بار خدای رؤسا

مهتر نیکخوی نیکدل و نیک جوان

تا زمانست و زمینست به فضل و به هنر

نه چنو دید زمین و نه چنو دید زمان

چون گه رادی باشد بر او ابر بخیل

چون گه مردی باشد بر او شیر جبان

گرچه در موکب او رایت سالاری نیست

آلت و عدت آن داد مراو را سلطان

رایت از بهر نشان باید و در موکب او

بیست چیزست به از رایت منصور نشان

مهد بر پیل کشیدن ز پس موکب او

به شرف بیشتر از رایت بهمان و فلان

خواجه در مجلس بر تخت نشسته برشاه

دیگران زیر، کنون مرتبت خواجه بدان

دگران را بر او خدمت او نیست مگر ؟

مگر اینجا چه کند کاین نه حدیثیست نهان

خواجه آن گاه بدو میل همی کرد که داشت

میل کردن سوی او نزد شه شرق زیان

نبود چاره حسودان لعین را ز حسد

حسد آنست که هرگز نپذیرد درمان

از حسودان حسد و از ملک شرق نواخت

از ملک یاری و از خواجه دهرست امان

اینهمه فضل خدایست خدایا تو به فضل

همچنان دار مر اورا و به نهمت برسان

شادمان کن دل آن شاد کننده همه خلق

به بقائی که مر آن را نبود هیچ کران

 
 
 
فرخی سیستانی

نتوان کردازین بیش صبوری نتوان

کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان

با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز

همچنان باشد کز ریگ روان آب روان

تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان

رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان

رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او

زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان

گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک

[...]

منوچهری

گذری گیر از آن پس به سوی لاله‌ستان

طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان

هریکی همچو یکی جام دروغالیه‌دان

بالش غالیه دانش را میلی به میان

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان

بگل و آب روان تازه بود جان جهان

هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار

هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان

سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار

[...]

امیر معزی

عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان

وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان

نوبت باده و چنگ طرب‌انگیز رسید

نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران

کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه