کی نشینیم نگارا من و تو هر دوبهم
کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم
چندازین فرقت و بر جان ز غم فرقت رنج
چند ازین دوری و بر دل ز پی دوری غم
آب و آتش به تکلف بهم آیند همی
چه فتاده ست که ماهیچ نیاییم بهم
چونکه در نیکوییت بر من و بر تو ستمست
ما بر اینگونه ستم دیده و ناکرده ستم
کاشکی کار من و توبه درم راست شدی
تا من از بهر ترا کردمی از دیده درم
یاد کرد درم از دیده چرا باید کرد
مرمرا با کرم خواجه درم ناید کم
خواجه سید بوسهل عراقی که بفضل
نه عرب دیده چنو بار خدا و نه عجم
آنکه زو بیشتر و پیشتر اندر همه فضل
بر سلطان ملک مشرق ننهاد قدم
هر کجا از کف او وز دل او یاد کنی
یاد کردی ز سخا یاد نمودی ز کرم
گر تو گویی که مر اورا به کرم نیست نظیر
همه گویند بلی و همه گویند نعم
نتوان کرد بتدبیر فراوان و بتیغ
آنچه او داند کردن به دوات و به قلم
به هنر ملک جهان زیر قلم کرد و سزید
که بزرگان جهان را به قلم کرد خدم
پس از ایزد به دوات و قلم فرخ اوست
روزی لشکر سلطان و همه خیل و حشم
آصف است او و ملک جم پیمبر بقیاس
آری او آصف باشد چو ملک باشد جم
تا شه او را بوزارت بنشانده ست شده ست
صدر دیوان بدو آراسته چون باغ ارم
بس ره خوب که در مجلس دیوان ملک
بوجود آورد آن خواجه سید زعدم
الم از دلها بر گیردو تابوده هگرز
بر دل کس ننهاده ست به یکموی الم
از کریمی چو در آید بر او زایر او
از کریمی چو شمن گردد و زایر چو صنم
ابر خوانی کف او را بگه جود مخوان
کز کف خواجه درم بارد و از ابر دیم
بخشش ابر نگویند بر بخشش او
سخن از جوی نرانند بر وادی زم
مدحت آنست که بد را بسخن خوب کند
چو جز این گفتی آن مدح همه باشد ذم
ابر پیش کف او همچو بر یم شمرست
زشت باشد که بگویی به شمر ماند یم
او به رادی و جوانمردی معروفترست
زانکه باران بزاینده به تری و به نم
هر کجا گویی بوسهل وزیر شه شرق
همه گویند کریم و سخی و خوب شیم
لاجرم روی بزرگان همه سوی در اوست
حاجبند ایشان گویی و در خواجه حرم
تا می لعل گزیده ست به خوبی و به رنگ
تا گل سرخ ستوده ست به دیدار و به شم
تا بود شادی جایی که بود زاری زیر
تا بود رامش جایی که بود ناله بم
شادمان باد و بشادی وطرب نوش کناد
باده از دست بتی خوبتر از بدر ظلم
نیکخواهانش پیوسته بشادی و به عز
بدسکالانش همواره به تیمار و ندم
دست و پای از تن دشمنش جدا باد بتیغ
تا خزد دشمن چون مارهمیشه به شکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع فراق و دوری میان دو معشوق میپردازد و در عین حال به مدح و تعریف از خواجه سید بوسهل عراقی میپردازد. شاعر با حسرت از زمانی سخن میگوید که او و محبوبش بتوانند دوباره کنار هم بنشینند و از غم دوری رهایی یابند. او از عذاب فراق و خوابهای ناکام خود مینالد.
شاعر به خاطر فضل و کرم خواجه بوسهل، او را مدح میکند و میگوید که هیچکس در شرافت و سخاوت او قابل مقایسه نیست. او به استعداد و هنر بوسهل در کارهای دولتی و مدیریتی اشاره میکند و او را به عنوان یک شخصیت برجسته و محترم در نظر میگیرد.
شاعر همچنین امید دارد که روزی همه در شادی و خوشی باشند و دشمنان از آزار و اذیت او دور شوند. بهطور کلی، این شعر ترکیبی از احساسات عاشقانه و توصیف صفات نیکوی انسانی است.
هوش مصنوعی: کبک میگوید: ای محبوب، چه زمانی کنار هم خواهیم نشست؟ وقتی که من و تو هر دو به هم نزدیک باشیم و من بتوانم با آن چهره زیبا و آن موهای خوش حالتت دیدار کنم.
هوش مصنوعی: چقدر از این جدایی و دوری رنج میبرم، چقدر غم از این فراق بر جان و دل من نشسته است.
هوش مصنوعی: آب و آتش به زحمت کنار هم میآیند، چه اتفاقی افتاده که ما هیچگاه نتوانیم با هم باشیم؟
هوش مصنوعی: هرگاه که در نیکیهای تو بر من و بر تو بیعدالتی وجود داشته باشد، ما در برابر این ظلمهای نادیده و بیدلیل، دچار رنج میشویم.
هوش مصنوعی: ای کاش که من و توبهام به درستی و راستی رسیدگانی داشته باشیم، تا من به خاطر تو بتوانم اشکهایم را از چشمانم بریزم.
هوش مصنوعی: چرا باید از یاد تو به خاطر زحمات و لطفهایی که به من کردهای، گله کنم؟ در حالی که همه خوبیها و مهربانیهای تو به قدری زیاد است که نمیتوانم حتی کمی از آنها را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: خواجه سید بوسهل عراقی به فضلی دست یافته که نه به واسطهٔ عرب بودنش و نه به خاطر عجم بودنش، بلکه به برکت خود خداوند است.
هوش مصنوعی: کسی که در همه فضایل و دانشها، از او بالاتر و برتر نیست و هیچکس مانند او در دربار پادشاه سرزمین مشرق حضور ندارد.
هوش مصنوعی: هر جا که به یاد او یا از دل او سخن بگویی، در واقع از سخاوت و بخشش او یاد کردهای.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که او در بخشندگی همتا ندارد، همه میگویند بله و همه تأیید میکنند.
هوش مصنوعی: با تدبیر و تدبیر زیاد نمیتوان به نتیجهای رسید؛ آنچه که او میداند، به چاقو و ابزارهایی که در اختیار داریم، قابل انجام نیست.
هوش مصنوعی: با هنر خود، تمام عالم را زیر نظر گرفته و شایسته است که افراد بزرگ جهان را با نوشتن و قلم خود خدمت کند.
هوش مصنوعی: بعد از خداوند، نیکی و خوشبختی از دوات و قلم به وجود میآید، زیرا روزی و روزگار لشکر سلطان و تمام سپاهیان و خدمات آنها نیز به همین وسایل مرتبط است.
هوش مصنوعی: او مانند آصف است و ملک جمشید را با پیامبر مقایسه میکند. آیا او نمیتواند آصف باشد، اگر ملک جمشید باشد؟
هوش مصنوعی: او را به مقام وزارت نشاندند و او به عنوان رییس دیوان حضور دارد و به زیبایی مثل باغ ارم آراسته و برافراشته است.
هوش مصنوعی: زیباییهای فراوانی که در محفل دیوان سالار به وجود آمد، به خاطر وجود آن آقا سید زادگان است.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که در دلها وجود دارد، میتواند با یک اشاره از بین برود. اما اگر این درد در دل کسی نشسته باشد، به سادگی نمیتوان آن را برداشت.
هوش مصنوعی: وقتی شخصی با کرامت و بزرگواری روبرو میشود، آن بزرگوار به او توجه میکند و زایر (شخصی که دیدار کرده) را مورد محبت قرار میدهد. اما اگر این بزرگواری به طور غیرمؤدبانه و بیاحترامی رفتار کند، زایر نیز به او مانند یک بت مینگرد و دچار بیاحترامی و نفرت میشود.
هوش مصنوعی: ابر را نمیتوان به نشانه بخشش و سخاوت دانست، چرا که بارش از دست خواجه، فقط در قالب درهمهاست و نه از روی مهربانی.
هوش مصنوعی: بخشش ابر را نمیتوان با بخشش او مقایسه کرد، همانطور که در وادی زمین، سخن از جوی نمیرانند.
هوش مصنوعی: مدح وقتی واقعی است که بتوانی از چیزهای منفی با کلمات زیبا صحبت کنی. اگر فقط به بیان نکات منفی بپردازی، در حقیقت، آن مدح به نوعی ملامت تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: ابر در مقابل دست او مانند بر دریای خروشان است و زشت است که بگوییم این ابر به دریا شباهت دارد.
هوش مصنوعی: او به نیکی و جوانمردی بیشتر شناخته شده است، مانند بارانی که خاک را زنده میکند و زندگی به آن میبخشد.
هوش مصنوعی: هرجا نام بوسهل، وزیر شاه شرق به میان بیاید، همه او را با صفاتی مانند بخشنده، بزرگوار و انسان نیکو یاد میکنند.
هوش مصنوعی: به ناچار، چهره و بزرگی شخصیتهای بزرگ همواره در برابر درب او قرار دارد. گویی این بزرگان، همچون نگهبانانی هستند که در برابر صاحبخانه و حرم او ایستادهاند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که می، با طعم و رنگ خوشش به دل مینشیند، به خوبی نمایان شده است، همچنان که گل سرخی به خاطر زیبایی و حضورش ستایش میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شادی و سرور وجود دارد، غم و اندوه نیز هست. جایی که خوشی است، ممکن است صدای ناله و گریه هم شنیده شود.
هوش مصنوعی: خوشحال باش و از شادی و لذت بهرهمند شو، که نوشیدن شراب از دست معشوقی زیبا، بهتر از شب روشن است.
هوش مصنوعی: خیرخواهان همیشه در شادی و خوشی هستند، در حالی که بدسیرتها همواره در درد و رنج به سر میبرند.
هوش مصنوعی: دست و پای دشمنش با شمشیر جدا شود تا دشمن همیشه مانند مار به شکم خزیده و نتواند به راحتی حرکت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم
آبها جاری و می روشن و دلها بی غم
باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست
ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم
خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی
[...]
قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش
از پی فخر بدارند بزرگان عجم
پس من آری بتن خویش فرستم بر تو
مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم
تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی
[...]
چون بزاد آن بچگان را، سر او گشت به خم
وندر آویخت به روده، بچگان را، به شکم
بچگان زاد مدور تنه، بیقد و قدم
صد و سی بچهٔ اندر زده دو دست به هم
تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم
آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم
از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید
چو پراکنده بمینا در دینار و درم
لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار
[...]
موسم عید و لب دجله و بغداد خُرَم
بوی ریحان و فروغ قدح و لاله به هم
همه جمع اند و به یک جای مهیا شدهاند
از پی عشرت شاه عرب و شاه عجم
رکن اسلام ملک شاه جهانگیر شهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.