گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

ز بحر چرخ به کشتی عمر صد خلل است

دواش بحر شراب و سفینه غزل است

می رقیق چو نقد حیات بی‌مثل است

بت شفیق چو عمر عزیز بی‌بدل است

به وصل او ندهم راه احتمال ای عشق

اگرچه پیش خرد این فسانه محتمل است

حدیث رند خرابات نیست جز تسلیم

که اهل خانقه است آنکه سربه‌سر جدل است

رو ای فقیه که باشد فنا نتیجه عشق

ولیک عشق به دل نشئه می ازل است

امید قطع کن ای مرغ دل ز گلشن دهر

که دام طایر قدسی ز دشته امل است

ز قطع راه فنا وصل یافتی فانی

بلی مراد درین راه در خور عمل است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode