گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم

افتم ای مغبچه خود گو که چسان برخیزم

سر گرانم ز خمار اینکه نیارم برخاست

لطف کرده چو دهی رطل گران برخیزم

مگس روح نشسته به لبت چون گویم

خیز گوید که چسان از سر جان برخیزم

یک زمان نیست که صد رنج به دل ننشیند

به که از انجمن اهل زمان برخیزم

گفت مستی و نشستن نتوانی برخیز

چون به وقتی که نشستن نتوان برخیزم

هر زمانی که بر پیر خرابات دمی

بنشینم همه با بخت جوان برخیزم

فانیا گوی ازان بزم چرا برخیزی؟

غیر با دوست نشیند من ازان برخیزم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode