گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

من که مخمور سحرگاه به میخانه روم

شام سرمست و غزل‌خوان سوی کاشانه روم

روز از ساغر می چون که ببندم پیمان

نا شده شب به سر ساغر و پیمانه روم

آشنایان خرابات مرا نشناسند

بسکه از خود به سوی میکده بیگانه روم

طایر قدسم و خال رخ یارم هوس است

سوی گلزار جمالش پی آن دانه روم

شب ملولند مغ و مغبچه از من که به دیر

همه با عربده و نعره مستانه روم

جانب باغ روند اهل تنعم چو ز عشق

منکه ویران شده ام جانب ویرانه روم

فانیا جز به فنا ره نتوان برد به دوست

این محال است که من عاقل و فرزانه روم