گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را

که باغ عمر خزان دیده از تو شد ما را

به یک قدح که کشیدی ز آب آتش رنگ

چه آتشی که زدی عاشقان شیدا را

شدم به زهد قوی غره و ندانستم

که روزی عشق به عجز افکند توانا را

تو ای جوان که شکیبا ز خیل عشاقی

ترحمی بکن این پیر ناشکیبا را

فروز مشعله حسن از آتش عشق است

مدار حیف ز اهل نظر تماشا را

لبت چو آب حیات است زانکه پیشش نیست

به گاه نطق ره دم زدن مسیحا را

بیا که حاصل کونین برگ کاهی نیست

به کوی میکده رندان باده‌پیما را

به جان قبول کنم هرچه شیخ فرماید

اگر نه منع کند عشق و جام صهبا را

فتاد فانی بی‌خانمان به رسوایی

چو دید بزم خراباتیان رسوا را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه