بیروی تو شد تیره از اشک مرا شبها
روشن نشود شبها بیماه ز کوکبها
از تیرگی هجرت شد روز و شبم یکسان
کز شب سیهم روز است وز روز سیه شبها
عشاق که از هجرت کردند تهی قالب
باز از لب جانبخشت جان رفت به قالبها
بیقدر تو در بستان هر شاخ که پربرگ است
ماریست مرا کز وی آویخته عقربها
یک قطره می ای ساقی بس کرد میم لیکن
زان می که ترا گردد آلوده به آن لبها
من مست شراب ای دل زهاد و غم کوثر
دوری بودم زیشان از دوری مشربها
در دیر مغان فانی یک جام خورد اکنون
یک جام دگر خواهد با ناله یاربها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس غم و اندوه ناشی از دوری و جدایی از معشوق است. شاعر به تیرهگی شبها و ناامیدی خود اشاره میکند که به خاطر غیبت معشوق ایجاد شده است. او همچنین به شدت عشق و تأثیر آن بر زندگیاش میپردازد و بیان میکند که بیمحبوبی، زندگیاش را خالی از رنگ و نشاط کرده است. در ادامه، شاعر از شراب به عنوان نماد فراموشی و تسکین یاد میکند و به تلاشش برای غلبه بر درد جدایی اشاره دارد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که در محیطهای مختلفی که بوده، تنها احساس فقدان محبوبش را تحمل کرده است.
هوش مصنوعی: در غیاب تو، شبها برایم تاریک و غمگین شده است و دیگر نمیتوانم شبها را با روشنایی ماه و ستارهها سر کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی، روز و شب من به یک اندازه تیره و تار شده است. در شبهای سیاه، روز به سیاهی میگذرد و در روزهای تیره، شبها چنین میگذرد.
هوش مصنوعی: عاشقانی که از سفر دور شدهاند، وقتی به وضعیتی خالی و بیحالت میرسند، روحشان از لب جانبخش جدا شده و به شکلهای مختلف وارد میشود.
هوش مصنوعی: در هر باغی که سرسبز و پربرگ است، موجودی خطرناک وجود دارد که برای من دردسرساز شده است.
هوش مصنوعی: ساقی، یک قطره از آن شراب کافی است، اما آن می که تو به لبهای آلودهات میزنی، نباید با این می یکی شود.
هوش مصنوعی: من از نوشیدن شراب آنچنان مست و شاداب هستم که دیگر زاهدان و غم دوری از کوثر بر من تاثیر نمیگذارد و از دوری از مشربها، دور هستم.
هوش مصنوعی: در میخانه، لحظهای از نوشیدن جامی گذشت و اکنون به دنبال جام دیگری است، در حالی که با ناله و زاری از خداوند کمک میخواهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریزم ز مژه کوکب بیماهرخ شبها
تاریک شبی دارم با این همه کوکبها
چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو
از بوسه پیکانش شد آبلهام لبها
از بس که گرفتاران مردند به کوی تو
[...]
من هیچ نمیترسم از حادثهٔ شبها
شبها که سحر گردد از گردش کوکبها
نشناخت مقام خویش افتاد به دام خویش
عشقی که نمودی خواست از شورش یاربها
آهی که ز دل خیزد از بهر جگرسوزی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.