گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

بی‌روی تو شد تیره از اشک مرا شب‌ها

روشن نشود شب‌ها بی‌ماه ز کوکب‌ها

از تیرگی هجرت شد روز و شبم یکسان

کز شب سیهم روز است وز روز سیه شب‌ها

عشاق که از هجرت کردند تهی قالب

باز از لب جان‌بخشت جان رفت به قالب‌ها

بی‌قدر تو در بستان هر شاخ که پربرگ است

ماری‌ست مرا کز وی آویخته عقرب‌ها

یک قطره می ای ساقی بس کرد میم لیکن

زان می که ترا گردد آلوده به آن لب‌ها

من مست شراب ای دل زهاد و غم کوثر

دوری بودم زیشان از دوری مشرب‌ها

در دیر مغان فانی یک جام خورد اکنون

یک جام دگر خواهد با ناله یارب‌ها

 
 
 
جامی

ریزم ز مژه کوکب بی‌ماه‌رخ شب‌ها

تاریک شبی دارم با این همه کوکب‌ها

چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو

از بوسه پیکانش شد آبله‌ام لب‌ها

از بس که گرفتاران مردند به کوی تو

[...]

اقبال لاهوری

من هیچ نمی‌ترسم از حادثهٔ شب‌ها

شب‌ها که سحر گردد از گردش کوکب‌ها

نشناخت مقام خویش افتاد به دام خویش

عشقی که نمودی خواست از شورش یارب‌ها

آهی که ز دل خیزد از بهر جگرسوزی است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه