زهی حیات ابد از لبت حوالهٔ ما
دمی وصال تو عمر هزارسالهٔ ما
زآب دیده برد سیل خانهٔ مردم
رسول اشک چو پیش آورد رسالهٔ ما
چو با تو زاری احباب درنمیگیرد
چه سود از آنکه جهان گیرد آه و نالهٔ ما
دمی که بر سر خوان وصال مهمانیم
فلک ز رشک به تلخی دهد نوالهٔ ما
دوای چهرهٔ زرد از طبیب پرسیدم
به عشوه گفت که یک جرعه از پیالهٔ ما
چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست
شکفته گشت که رخسار همچو لالهٔ ما
دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال
نوالهٔ جگر خسته شد حوالهٔ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فلک نبود به مستی حریف نالهٔ ما
چو لاله ریخت از آن سرمه در پیالهٔ ما
به جز چراغ نداریم مجلسافروزی
به غیر شیشه کسی نیست هم پیالهٔ ما
ز بخت ما مددی غیر ازین نمیآید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.