از عمر بسی نماند ما را
بیش از نفسی نماند ما را
هر سود و زیان که بود دیدیم
دیگر هوسی نماند ما را
ماییم و دل رمیده از خود
پروای کسی نماند ما را
گو روی زمین بگیرد آتش
اکنون که خسی نماند ما را
بهر چه درین دیار باشیم
چون ملتسمی نماند ما را
رفتیم چنانکه بر دل کس
گرد فرسی نماند ما را
بس آه زدیم چون فغانی
فریادرسی نماند ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زوال و گذر زمان اشاره میکند و از باقیمانده عمر اندک خود سخن میگوید. او بیان میکند که تجربههای زندگی را پشت سر گذاشته و دیگر آرزویی برای آینده ندارد. دلش از خود دوری میکند و به هیچ کسی اهمیت نمیدهد. حتی اگر جهان نیز با مصیبت مواجه شود، او از آنچه که دارد، راضی نیست. شاعر از دردها و غمهای بیپایانش سخن میگوید و اشاره میکند که دیگر هیچ کس به فریادش نخواهد رسید. به طور کلی، حس نارضایتی و بیپناهی را در زندگیاش احساس میکند.
هوش مصنوعی: از عمر ما چیزی بیشتر از یک نفس باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: هر چه سود و زیانی که رخ داد، ما آن را تجربه کردیم و اکنون دیگر آرزویی در دل نداریم.
هوش مصنوعی: ما تنها هستیم و دلمان از خودمان دور است، و دیگر هیچ نگرانی از کسی نداریم.
هوش مصنوعی: اگر روی زمین هم آتش بگیرد، مهم نیست، چون ما دیگر کسی را نداریم که بخواهیم نجات دهیم یا برایش نگران باشیم.
هوش مصنوعی: هرچقدر که در این سرزمین بمانیم، به خاطر اتحاد و همبستگیامان از دست نخواهیم رفت.
هوش مصنوعی: ما به گونهای رفتیم که هیچ اثری در دل کسی از ما باقی نماند.
هوش مصنوعی: ما به اندازهای آه و ناله کردیم که دیگر کسی نیست به فریاد ما برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.