گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

سرم ای بخت در جولانگه صید افگنی دادی

دگر هر تار موی من بدست دشمنی دادی

چه شکرت گویم ای بخت سیه کز بهر آرامم

در این آوارگی باری نشان گلخنی دادی

مخور خون ای دل و بیهوده رنج خود مکن ضایع

چه گل چیدی که عمری آب و رنگ گلشنی دادی

مبادا دامنت آلوده از خونابه ی چشمم

کجا این آشنایی با چو من تر دامنی دادی

فغان برداشتی چون حال من بد دیدی ای دشمن

چه گویم هم تو کز دردم نوید مردنی دادی