یاد داری که دلم را بجفا خون کردی
مست بودی چه بجان من مجنون کردی
بر سرم شب همه شب جنگ رقیبان تو بود
در میان آمدی و عربده افزون کردی
عاشق امروز بخون دل خود دست زند
که هوای می لعل و لب میگون کردی
شد جهان بر سر آن غمزه و غوغاست هنوز
این همه فتنه بیک چشم زدن چون کردی
در زبان داشت فغانی بتو صد گونه سخن
دید آن شکل و زبان بست چه افسون کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.