گر بگویم به تو ای مه که چه زیبندهٔ نازی
رخ بر افروزی و از عشوه و نازم بگدازی
گر بدانی که چه خوبست خطت بر ورق گل
یکنفس آینه از پیش نظر دور نسازی
کشته و مرده ی آنم که برعنایی و شوخی
نرگس از سرمه سیه سازی و سنبل بطرازی
آفتابی و منت ذره ی خورشید پرستم
آه اگر بر سرم آیی ز پی بنده نوازی
تا کی از آینه ی همنفسان زنگ زدودن
ما در آب و عرق از رشک و تو در خنده ی نازی
روز کوتاه حیاتم سیه از هجر وز امید
چشم دارم که شب وصل نهد رو به درازی
کشته افتاده فغانی ز کمین ساختن تو
صید در خون جگر غرق و تو مشغول به بازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.