خلقی به حسن خویش گرفتار دیدهای
زان ناز میکنی که خریدار دیدهای
چندانکه خشم و ناز کنی زارتر شوم
زارم ازآن کشی که مرا زار دیدهای
کوشی به عزت دگران رغم جان من
گویا که در میانه مرا خوار دیدهای
وزو گداز من مکن ای شمع برطرف
در یک زمان که جانب اغیار دیدهای
بزمش ندیده سجده کنی از برون در
ای دل ز کعبهٔ سایهٔ دیوار دیدهای
بسیار پیش ما بد خوبان مگو رقیب
آری ترا به دست که بسیار دیدهای
امروز مستی تو فغانی فزونترست
معلوم میشود که رخ یار دیدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.